چکیده:
نقد اسطوره شناختی یا کهن الگویی، رویکردی تلفیقی و میان رشته ای است که بر پایه مطالعات علومی چون روان شناسی، انسان شناسی، تاریخ ادیان و تاریخ تمدن، به تحلیل متون ادبی می پردازد. در این جستار، با این دیدگاه، نقش تصویر کهن الگویی آب در اسطوره آفرینش و رموز منتج از آن در بافت باورهای اساطیری، با محوریت شاهنامه فردوسی، مورد بررسی قرار گرفته است. اسطوره آب به عنوان یکی از عناصر متضاد چهارگانه تشکیل دهنده جهان مادی در اساطیر، بر مبنای ضدیت جوهری و وحدت نهایی میان این عناصر، صاحب نقشهایی شده است که در اساطیر جهان و از جمله شاهنامه فردوسی عمومیت دارد. نقشهای نمادین اسطوره آب را در اساطیر می توان در سه بخش اصلی تقسیم بندی کرد: 1- اسطوره آب در فرهنگهای متفاوت بشری، نمادی از آغاز مرحله آفرینش مادی و حرکت چرخه زندگی در ساختار کیهانی بوده است. این نقش در خلق اولیه جهان از آب و پایان نمادین حیات در آن، جلوه گر شده است. 2- اسطوره آب مظهر جاودانگی و تداوم حیات مادی است. این نقش در اسطوره آب حیات و آب درمان بخش، نمادینه شده است. 3- سومین نقش آب در اساطیر، در اسطوره گذر از آب (آزمون آب) و شستشوی نمادین توسط آن (اسطوره تعمید) جلوه گر شده است که به عنوان آزمونی از ماده برای پالایش روح، عبور از مرحله کهن و ورود به مرحله متعالی جدید را در قالب کهن الگوی مرگ و تولد دوباره، نمادینه می کند.
خلاصه ماشینی:
"ز بــالای او فـــرة ایــــزدی پـدید آمـد و رایـت بخـــردی چو کیخسرو از چشمه اورا بدید بخندید و شادان دلـــش بـردمید (٣٢٨/٢٠٦/٣، ٣٣٠ و ٣٣٦) شاه پالایش یافته ، در نبرد دوازده رخ و پیش از نبرد با افراسیاب نیـز، تـن بـه آب تعمیـد مـی سـپارد و از خداوند یاری می خواهد: به شبگیر خسرو سر وتن بشست به پیش جهانداور آمد نخست بپـوشیــد نـو جـامــة بنــدگـی دو دیده چو ابری بـه بارندگی (977/141/5) چو خورشید برچرخ بنمود پشت شب تیره شد از نمودن درشت شهنشاه ایـران سر و تن بشست یکی جـایـگاه پرستش بجست (5-1654/333/5) جهاندار یک شب سروتن بشست بشد دور با دفتـر زند و اســت همه شب بـه پیش جهـان آفـرین همی بود گریان و سر بر زمیـــن (6-2105/359/5) بدو گفت ما همچنین برد واسب بتـازیم تـا خــان آذر گشســب سـروتن بشوییم بـا پـار دست چنانچون بود مــرد یـزدان پرست (4-2193/364/5) و پس از پیروزی نهایی بر افراسیاب، تن به پرستش می شوید و شکر می گزارد : ز بهر پرستش سـر و تن بشست به شمع خرد راه یزدان بجست بپوشیـد پس جـامـة نــو سـپیـد نیایش کنان رفت دل پـر امیــد (5-2454/381/5) با شکوه ترین پیوند بین آب- که هستی زمینی از آن بر آمده است - و کیخسرو- کـه پـالوده تـرین فرزنـد زمین است - در پایان داستان وی است ؛ آن جا که رسالت مقدس شهریاری خود را به فرجام می رسـاند و در چشمه ای روشن ، تن و سر می شوید تا گیتی را بدرود گوید؛ محو شـدن او پـس از شستـشو در آب زندگی بخش ، نه نشان مرگ که نشانه ای برای جاودانه شدن و بازگشت وی است : چو بهری ز تیره شـب اندر چمیـد کـی نامـور پیـش چشـمـه رسید بر آن آب روشن سر و تن بشست همی خواند اندر نهان زند و است چنـیـن گـفت با نـامـور بـخـردان کـه بـاشـیـد پـدرود تـا جـاودان کنـون چـون بـرآرد سـنان آفتـاب مبینـید دیگر مـرا جـز به خــواب (22-3019/413/5) نشانه های این سنت در دیگر بخشهای شاهنامه نیز جاری است ."