چکیده:
پرسش از «نسبت دین و لیبرالیسم»، پرسشی مرکب (Complex) است. برای تجزیه این
پرسش مرکب به مسائلی ساده و متعین باید الفاظ و مفاهیم مندرج در آن به خوبی تحلیل
شوند (Conceptual analysis). مفاهیم «نسبت»، «دین» و «لیبرالیسم» به منظورهای
مختلفی در ادبیات دین پژوهی به کار میروند و بسته به مرادی که از کاربرد این مفاهیم در
نظر است مسأله «نسبت دین و لیبرالیسم» دستخوش تغییر میشود. در این مقاله سعی
شده است با تحلیل مفاهیم مندرج در این مسأله به یافتن روش حل آن کمک شود، چرا که
مهمترین گام در رویارویی با یک مسأله و یافتن روش حل آن، وضوح بخشیدن به آن است.
خلاصه ماشینی:
"اگر مبانی معرفت شناختی هر دو یکی بود، آنگاه امکان پاسخ به سؤال «نسبت گزارههای ناظر به واقع دین و گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم» هست، اما اگر مبانی معرفت شناختی آنها متفاوت بود، مقدمه لازم رسیدن به سؤال فوق بررسی اختلاف نظر دین و لیبرالیسم در مبانی معرفتشناختیشان است.
مثلا ممکن است در پاسخ به سؤال «نسبت گزارههای ناظر به واقع دین و گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم» به این جواب برسیم که گزارههای دینی صادقند، اما با تئوری مطابقت و گزارههای لیبرالیستی نیز صادقند، اما با تئوری پراگماتیستی یا تلائم، لذا چون تئوریهای صدق دو پدیده مورد مقایسه متفاوتند، نمیتوان از صدق هر دو سازگاریشان و از صدق یکی و کذب دیگر ناسازگاریشان را نتیجه گرفت.
پس به هر تقدیر باید قبل از پاسخ به پرسش «نسبت گزارههای ناظر به واقع دین و گزارههای ناظر به واقع لیبرالیسم» به این سؤالات پاسخ گفت: 1) نسبت مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی دین و مبانی وجودشناختی و معرفتشناختی لیبرالیسم چیست؟ 2) نسبت تئوری صدق در دین و تئوری صدق در لیبرالیسم چیست؟ حال اگر بخواهیم «نسبت گزارههای ناظر به ارزش لیبرالیسم و گزارههای ناظر به ارزش دین» را بسنجیم؛ همانطور که گفتیم راه اثبات حقانیت گزارههای ناظر به ارزش، اثبات کارآمدی آنها در رسیدن به هدفی که برای آن وضع شدهاند و نیز اثبات انسجام و سازگاری خود آن گزارهها با یکدیگر است.
دقت در همین تقسیم بندی کلی نیز در پاسخ به مسأله «نسبت دین و لیبرالیسم» بسیار مهم است، چرا که لیبرالیسم مدرن سکولار است، اما در آراء برخی از نظریه پردازان لیبرالیسم کلاسیک، اراده خدا مطرح است و فرد انسان به عنوان آفریده و مایملک خدا موضوعیت دارد."