خلاصه ماشینی:
"صحنههای زندان و گزارش سفر محکومان به سیبری تاثیرات ناجوری در خواننده به وجود میآورد و حکایت از این دارد که نویسنده،این صحنهها را برای توصیف آن وضعیتها، سروصورت داده است.
» این نیز گفتنی است که«داستایفسکی»رماننویس بزرگ روسیه که گرایشهای دینی شدیدی داشت(باور جاذبه مسیحیت ارتدوکس)هرگز هنر خود را محدود به بیان اندیشه خاصی نکرد و زیروبم احساس،دغدغه، اضطراب و شهوات بشری را با دقت روانکاوی زبردست، به صحنه داستان آورد.
آنچه در این قطعهها آمده،غالبا همان مطالبی است که در سی سال اخیر به صورتهای گوناگون،در آثار داستانی نویسندگان متعهد دینی انعکاس یافته است:استقبال از شهادت،مبارزه با ساواک،ایثار و دلاوری در جبهههای جنگ و قسمی رابطه عرفانی یا فرامحسوس،و همچنین انتقاد از کار دولتهای دوره سازندگی و دوره اصلاحطلبی،که به نظر نویسنده جوان ما انحراف از اهداف انقلاب بوده است.
متهم نیز زیرکتر از آن است که دم به تله بدهد پس بازجو را سرمیدواند و امروز و فردا میکند تا دوستانش،نخستوزیر[حسنعلی منصور]را ترور میکنند و در این میانه،بازجو و ساواک از مبارز یاد شده که در تمام مدت بازجوئی،قیافه حق به جانبی به خود گرفته است،رودست میخورند.
اما او پرسوجو میکند، نگهبان که از کار این شخص ناشناس خشمگین شده به او گوشزد میکند که جنگ،تمام شده و بهتر است اسلحه را برگرداند و کاری نکند که برایش،گران تمام شود.
انتقادهای او از کار دولتها و مردم در برخی از زمینهها درست است اما بهتر بود این انتقادها به شیوهای پنهان و نامستقیم بیان میشد.
نکته دیگر که داستاننویسان باید در نظر بگیرند؛ این است که واقعیتهای زندگانی بشری را میتوان و در بسیاری موارد،باید بهطور نامستقیم نشان داد."