چکیده:
یکی از عرصههای مطالعات سیاسی، اندیشهشناسی سیاسی است.
اندیشهها به روشهای مختلفی مطالعه شدهاند. شیوه قدما در
اندیشهشناسی عمدتا توصیفی بوده است. امروزه، روش منطق بازسازی
شده اسپریگنز، روش پنهاننگاری اشتراوس، روشهای مختلف
هرمنوتیکی، تحلیل گفتمان و بسیاری دیگر، قابلیتها و ظرفیتهای
جدیدی را به ویژه پس از چرخش پسامدرن، پیش روی محققان علوم
سیاسی قرار دادهاند. یکی از این روشها که در جامعه علمی ما هنوز
ناشناخته است، روششناسی کوینتن اسکینر است. هر چند روششناسی
اسکینر قابلیت کاربرد در کلیت عرصه سیاسی را دارد، اما به نظر میرسد
در عرصه اندیشهشناسی کاربرد بیشتری دارد. در توصیفی کلان میتوان
روش اسکینر را ترکیبی از گرایشهای متن محور و زمینه محور در
نظریههای هرمنوتیک دانست. الگوی اسکینر به ویژه در بررسی اندیشهها و
آرای اندیشمندان برجسته بسیار کارآیی دارد. او خود این روش جدید را در
مورد ماکیاولی به کار برده و توانسته است به خوبی تغییر جریان تفکر
سیاسی در غرب و شکلگیری اندیشه سیاسی مدرن را ردیابی نماید.
خلاصه ماشینی:
"پنج مرحله تشکیل دهنده فرایند تحلیل او را به خوبی میتوان پاسخهایی به پنج سؤال زیر دانست: الف) نویسنده در نوشتن متن نسبت به دیگر متون موجود، که زمینه ایدئولوژیک را شکل میدهند، چه کاری انجام میدهد یا انجام داده است؟ ب) نویسنده در نوشتن یک متن نسبت به کنش سیاسی موجود و مورد بحث که زمینه عملی را شکل میدهد، چه کاری انجام میدهد یا داده است؟ ج) ایدئولوژیها چگونه میباید شناسایی شده و تکون، نقد و تحول آنها چگونه میبایست بررسی و تبیین شود؟ د) ارتباط ایدئولوژی سیاسی و کنش سیاسی که اشاعه ایدئولوژیهای خاصی را به خوبی توضیح میدهد، چیست و این امر چه تأثیری در رفتار سیاسی دارد؟ ه) کدام اندیشهها و کنشهای سیاسی در ترویج و هنجار مرسوم ساختن(2) تحول ایدئولوژیک نقش دارند؟______________________________ 1 لازم به یاد آوری است که اثر مهم اسکینر در مورد ماکیاولی قبلا ترجمه شده است و محققان محترم میتوانند برای تطبیق و آزمون پنج مرحله مورد نظر جیمز تولی در این مقاله به آن کتاب مراجعه نمایند.
مدعای ولا مبنی بر این که(1) جعلی است، میتواند هنگامی که مفهوم عدم تناسب زمانی ارائه شد مورد آزمون قرار گیرد، و این امر نیز خود هنجار عمده اومانیستی را در اهمیت تمایز تاریخی بین گذشته کلاسیک و حال مسلم میگیرد؛ اما اگر شخصی چنین هنجار مرسومی را نپذیرد، آنها به معیارهای دیگر متمسک میشوند؛ معیارهایی که در پرتو آن ادعای ولا بیاساس مینماید؛ برای مثال، همانند این معیار که یک سند را میبایست در پرتو آنچه پاپها، شوراها و مقامات سنتی در آن باب گفتهاند، و با این فرض که تاریخ از هنگام درگذشت مسیح تا دومین آمدن وی به نحو حایز اهمیتی یکسان است، قرائت کرد."