چکیده:
یکی از بحث انگیز ترین نظریه هایی که در طول تاریخ از سوی اندیشمندان اسلامی عرضه شده، نظریه ولایت فقیه است. این تئوری، در آثار عالمان شیعه طرح شده است ولی میان فیلسوفان و متکلمان مسلمان نیز، نظریه هایی نضج یافته که به احتمال زیاد ریشه در اندیشه های شیعی داشته است.
این مقاله درصدد است با بررسی تطبیقی میان آرای فقهای شیعه درباره مقوله حکومت و اداره جامعه مسلمین در دوره غیبت و فلسفه سیاسی فارابی، نشان دهد که نظریه آن حکیم با تئوری ولایت فقیه تفاوت چندانی ندارد و این نظریه، نه فقط مبانی قابل قبول نقلی دارد، بلکه از پایه هایی عقلانی و فلسفی نیز برخوردار است.
One of the most controversial theories introduced by Muslim intellectuals is the theory of Velayat-e-Faghih. It has been set in the works of the Shiite scholars, however, there are some theories put forth by Muslim theologists and philosophers which are rooted in those ideas. Comparing the Shiite jurisprudent's ideas about the government and the Muslim community's management in the absence of the twelfth Imam with Farabi's political philosophy, this study intends to indicate that Farabi's theory has a lot in common with the theory of the primacy of the top spiritual leader and through this, it comes to an important conclusion that not only does the primacy of the top spiritual leader have the narrative and acceptable bases but it is also conceived of having both philosophical andlogical bases.
خلاصه ماشینی:
(امام خمینی،ولایت فقیه:32 و 42) مسلم است که در نگرس رایج شیعه،ادلهء امامت بر وجوب نصب امامان معصوم از جانب خداوند دلالت دارد و نظر و انتخاب مردم در این نظریه،هیچ مشروعیتی به حکومت فقیه نمیدهد و رأی به خبرگان درواقع رجوع به بینه است؛یعنی مردم،کارشناسان مذهبی را انتخاب میکنند تا آنان فقیه اصلح و اعلم را کشف کنند و شهادت آنها موجب یقین دیگران میشود.
ب)نظریهء ولایت انتخابی فقیه بر پایهء این نظریه که در ابتدا،به صورت مجمل،توسط نعمت الله صالحی نجفآبادی و سپس به صورت تفصیلی به وسیلهء آیت الله حسینعلی منتظری ارائه شد،در زمان امامان معصوم و در شرایطی که نمایندهای نیز از جانب او مشخص نشده است،بر مردم واجب است که فقیه جامع الشرایطی برای حکومت برگزینند.
ذکر این نکته بایسته است که به دلایلی که خواهد آمد،نظریه سیاسی فارابی که قهرا مبتنی بر دلایل عقلی و فلسفی است،تعبیر دیگری از نظریهء فقهی ولایت فقیه است و تفاوت این دو،فقط در روششناسی بحث و شیوهء استدلال میباشد.
به تعبیر دیگر،نتیجهء آن نگاه به نسبت حکومت و دیانت،این شد که انشقاق رییس حکومتی و رییس دینی در نظریه سیاسی فارابی از میان رفت که این مسئله لباللباب نظریه ولایت فقیه است.
به دیگر سخن،از دید تئوریپردازان ولایت فقیه،شخص باری احراز این جایگاه، علاوه بر فقه در معنای مضیق آن،باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد که دقیقا مترداف است با آنچه فارابی از لفظ فقیه اراده میکند.
طرح مدینه فاضله حداکثری با ریاست رییس اول و مماثل نیز به این سبب میتواند باشد که در مراتب بعدی رؤسای مدینه، الگو و معیاری برای حکومت داشته باشند و شیوه و سنت رییس اول را در نظر بگیرند؛یعنی آن حکومت آرمانی،مبنا و معیاری برای دیگری مراتب ریاست فراهم میکند.