خلاصه ماشینی:
"از اینمنظر،فصل اول کتاب میکوشد تا حاکمیت فقه بر اخلاق رابه نقد بکشد و نشان دهد که این احکام فقهی است که بایداز پالایه یا فیلتر ضوابط اخلاقی بگذرد،نه برعکس.
منطقاخوانندگان چنین کتابی متخصان یا علاقهمندان به مباحثنواندیشی دینی هستند و آنان با برخی از مسائل این عرصهآشنایی کافی یا لازم را دارند؛لذا نویسنده به جای آنکههمهچیز را برای آنان توضیح دهد،در مواردی باید برخیدانستههای مخاطبان را مفروض بگیرد،در مواردی به منابعدیگر ارجاع دهد و در مواردی نیز به اختصار عمل نماید.
مشکل اطناب و خروج از مسیر اصلی بحث به مورد بالااختصاص ندارد و نویسنده در موارد دیگری نیز چنین کردهاست،و با این کار مانع از آن شده است که خواننده به سرعتمسیر بحث را دنبال کند،برای مثال،هنگام بحث از عقلانیتعملی،چهار صفحه به«چرا باید اخلاقی بود؟»اختصاصیافته که لزومی نداشته است.
اما مرور برخی اشاراتی که در میان عالمانفقه سنتی دیده میشود،گویای آن است که در میان آناننیز کسانی هستند که در عین التزام به فقه سنتی،مدعی آنهستند که احکام فقهی باید موافق اخلاق باشند یا دستکمبا آن تعارضی نداشته باشند.
بهنظر میرسد که در این کتاب،دغدغه کارآمدی و روزآمدیفقه بهگونهای مطرح شده است که تنها اختصاص به طیفخاصی دارد که نخست بیرون از اردوگاه فقه سنتی قرار دارندو دیگر آن که دنیای مدرن را به نیکی تجربه کرده و با نگرشآن به خوبی آشنا هستند.
این نکته درست است،اما بیش از سه دههقبل،مرحوم آیت الله سید محمد باقر صدر،در سخنرانی خودکه به صورت مقاله نیز منتشر شد همین بحث را پیش کشیدو گفت که یکی از اشکالات اصلی فقه شیعه در طول،حاکمشدن نگرش فردی و در نتیجه طرح مسئله شک و اعاده ووسواس است."